رویا
نوشته شده توسط : amin

رویا


عزیزم داری به چی فکر می کنی؟

زن به خودش آمد:هیچی.همین طوری.

نه، بگو، داشتی به یه چیزی فکر می کردی!

خیلی دلت می خواد بدونی؟

مرد سر به نشانه تایید تکان داد.

زن آهی کشید:خوب،راستش،

داشتم به مرد رویاهام فکر می کردم.مردی

که می خواست منو خوشبخت کنه.ولی،

تو همه چیز رو خراب کردی.

تمام رویاهای منو به هم زدی.می فهمی

مرد با عصبانیت پرسید:اون کیه؟

زن به چشم او خیره شد

و با صدای بغض آلودی گفت:خود تو.





:: موضوعات مرتبط: متن های عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه , داستان کوتاه , داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 873
|
امتیاز مطلب : 298
|
تعداد امتیازدهندگان : 91
|
مجموع امتیاز : 91
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 دی 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
محمدعلي در تاریخ : 1389/10/23/4 - - گفته است :
سلام آفرين به تو وب گلي داري لطفابه من هم سربزنsms2sms.loxblog.com


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: