نوشته شده توسط : amin

بچه که بودیم دل درد ها را به یک زبان ناله میکردیم ، همه میفهمیدند

بزرگ که شدیم درد دل ها را به صد زبان میگوئیم ، کسی نمیفهمد . . .

.

.

.

خدا آنروز که دنیا را نهاده / به هرکس هرچه لایق بوده داده

به بلبل ناله مستانه داده / به طاووس جعبه شاهانه داده

به جغد هم در خرابه لانه داده / به شیر هم قدرت مردانه داده

به من هم نازنینی مثل تو داده

.

.

.

عاشقی چیزی برای هدیه نیست / طرح دریا و غروب و گریه نیست

عاشقی یک کلبه ی ویرانه نیست / صحبت از شمع و گل و پروانه نیست

عاشقی تنهای تنها یک تب است / بی تو مردن در سکوت یک شب است . . .

.

.

.

عهد کن یارم بمانی تا قیامت ای رها

اولین و آخرین عشقم بمانی با وفا

کلبه ای با هم بسازیم با ستونی استوار

گر کنارم تو نباشی ، بی قرارم بیقرار

...به ادامه مطلب مراجعه کنید...



:: موضوعات مرتبط: اس ام اس های عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: sms عاشقانه جدید اسفند اس ام اس اس ام اس 5 اسفند 89 اس ام اس اسفند 89 اس ام اس جدید اس ام اس عاشقانه اس ام اس عاشقانه 5 اسفند 89 اس ام اس عاشقانه اسفند اس ام اس عاشقانه امروز 4 اسفند اس ام اس های جدید اس ام اس های جدید عاشقانه پیامک عاشقانه اسفند ,
:: بازدید از این مطلب : 1032
|
امتیاز مطلب : 316
|
تعداد امتیازدهندگان : 88
|
مجموع امتیاز : 88
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amin



:: موضوعات مرتبط: عکس های عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: عکس , عکس های عاشقانه , تصاویر عاشقانه , تصاویر عشقولانه ,
:: بازدید از این مطلب : 1054
|
امتیاز مطلب : 355
|
تعداد امتیازدهندگان : 95
|
مجموع امتیاز : 95
تاریخ انتشار : شنبه 21 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amin

یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، جوانی به درختی تکیه داده بود و مثل ابر بهاری گریه می کرد. گاهی که از گریه کردن خسته می شد، به نقطه ای خیره می ماند، بعد آهی می کشید و شروع به اشک ریختن می کرد.

همان جور که جوان مشغول آه کشیدن و اشک ریختن بود، ناگهان آسمان ابری شد و صدای رعد و برق شدیدی از ابرها برخاست و روی زمین گرد و خاک شد. جوان به خیال این که می خواهد طوفان بشود، برخاست برود پی کارش که ناگهان دختری را در مقابل خود دید

...بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...



:: برچسب‌ها: جوان عاشق و دختر شاه پریان , داستان , حکایت , داستان و حکایت , داستان کوتاه , داستان جالب , داستان طنز , داستان عشقولانه , داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 747
|
امتیاز مطلب : 289
|
تعداد امتیازدهندگان : 81
|
مجموع امتیاز : 81
تاریخ انتشار : سه شنبه 10 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : amin

یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین پسری برخاست و پیش از اینكه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند،داستان كوتاهی تعریف كرد:یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپه رسیدند در جا میخكوب شدند.

یك قلاده ببر بزرگ،جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر ،تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

...بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...



:: موضوعات مرتبط: متن های عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه , داستان , داستان آموزنده , داستان کوتاه , داستان پند آموز ,
:: بازدید از این مطلب : 655
|
امتیاز مطلب : 284
|
تعداد امتیازدهندگان : 83
|
مجموع امتیاز : 83
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()